خانواده آسمانی
چگونه دين از حيثيت و شأن فرهنگي و تمدّنی خود جدا افتاد؟ به چه سان اهل ايمان در هيئت اهل تكلّف، خشن و سختگير ظاهر شدند؟
برخي متديّنان را چه پيش آمد كه تمامي باريكانديشي، ظرافت طبع و روحية شاعرانه را به تازيانه امر و نهي صرف تبديل ساختند؟ چه شد كه تحجّر، كجخلقي، خشونت سلفيگري رخ نمود و خنجر تيز تكفير، نماد اسلام و اسلامخواهي شد؟
همه گرفتاریها و بدبختیها، غصّهها و تحقیر شدنها به این دليل است که از حامیان حقیقی خود فاصله گرفتهایم؛ یعنی دست آنها را از کمک به خودمان کوتاه ميکنیم و ميخواهیم با اکتفا به تواناییها و هوش خود کار کنیم.
اگر ميتوانیم راحت عبادت کنیم، حرم برویم و زیارت کنیم این در ضمیر ما است که شب به خانههایمان بر ميگردیم. مثلاً اگر به کسی بگویند امشب جایی را ندارید که برگردید؟ این شخص فکر ميکند که اگر از اینجا خارج شدم به کجا پناه ببرم؟
در حرکت به سمت ابدیّت این مسئله بسیار مهم است. بزرگترین اشتباه ما این است که فکر ميکنیم که شوهر، خانه، فرزند، پدر و مادر موجب امنیّت و آرامش هستند. دل انسان، طالب آرامش است و با داشتن خواهر، مادر، پدر، همسر، شغل و خانه به آن آرامش نمیرسد؛ بلکه اصل و ریشة خود را ميخواهد و تا زمانی که پیوند با خانوادة آسمانی ایجاد نشود ناآرامی، درگیری، طلاق، گرفتاری و دعواها دامنگیر انسان است، اگر انسان ارتباطش را با اصل و ریشة خود قطع کند، دیگر نمیداند که کیست؟ در نتیجه نمیتواند خوب فکر کند و تصمیم بگیرد.
در این زمینه تعبیر فوق العاده زیبایی از امیرالمؤمنین(ع) است که: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَقَلَ وَ مَنْ جَهِلَهَا ضَلّ؛1 هر كه شناخت نفس خود را، دانا شد و هر كه ندانست آن را، گمراه شد..» کلمة عقل، یعنی تعقلّش طبیعی است و عقلش به کار ميافتد؛ یعنی در انتخابات، ارتباطات، رفتارها و افکار که سازندة دنیا و آخرت انسان ميباشند، ميتواند معقول عمل کند.
قرآن ميفرماید:
«وقتی به جهنّمیها ميگویند: چطور شد که شما جهنّمی شدید؟ آنها پاسخ ميدهند: «وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ؛ و گويند: اگر شنيده [و پذيرفته] بوديم يا تعقّل كرده بوديم در [ميان] دوزخيان نبوديم.» سعیر از بدترین جایگاه جهنّم است و جهنّم، محصول بیعقلی و خوب فکر نکردن ميباشد.»
انسان وقتی خودش را زن یا مرد معنا ميکند و از تولّد تا مرگ را مينگرد، چون این نگاه به خود، اشتباه ميباشد در نتیجه هر تصمیمی که ميگیرد اشتباه است؛ حتّی انسان فکرش را به کار مياندازد و نقشه ميریزد؛ ولی موفّق نمیشود. آیا از خود پرسیدهایم که چرا از هر چهار ازدواج سه تا از آنها دچار شکست ميشوند؟ مگر اینها عقل ندارند؟ در حالی که 70 درصد از این افراد مدرکی بالاتر از دیپلم دارند؟ چون عقل مبتنی بر شناخت صحیح نمیباشد؛ بنابراين فرد دچار آسیب ميشود. بنابراين برای اینکه بتوانیم در دنیا آرام، شاد و قدرتمند زندگی کنیم باید خود را به خانوادة آسمانيمان برسانیم و پناه بگیریم. در «زیارت عاشورا» ميخوانیم «ان یجعلنی معکم فی الدّنیا و الاخرة؛ آرزویم و دغدغهام این است که با شما (خانوادة آسمانیام) باشم.» این نباید یک شعار یا یک دعا باشد که من فقط این دعا را بخوانم، خواندنی نیست؛ بلکه خواستنی ميباشد. انسان باید برای اتّصال به خانواده آسمانیاش، خود را به زحمت بیاندازد و این اتّصال، خیرات و برکات زیادی را همراه دارد که ميتوانیم این را در وجود خود هر لحظه احساس کنیم.
حضرت ميفرمایند: «من جهلها ضلّ؛ کسی که خودش را نمیشناسد، گمراه ميشود.» انسانی که خود را اشتباه معنا ميکند تمام ساختار بلندای وجودش را نمیتواند ببیند و خود را از تولّد تا مرگ معنا ميکند و به وفات و برزخ و به آن عالم عظیم که میلیاردها برابر از این دنیا بزرگتر، جذّابتر، شیرینتر و پیشرفتهتر است، فکر نمیکند. مثل جنین که وقتی به آن گفته ميشود قرار است چند روز دیگر وارد عالمی بزرگتر، پیشرفتهتر و کاملتر از رحم مادر شود، او نمیتواند درک کند؛ ولی جنین سالم خودش را برای دنیا آماده کرده است؛ یعنی برای فرکانسها، گوش درست کرده، برای طول موج، چشم ساخته و برای هوایش، دستگاه تنفّسی ساخته است.
اگر انسان بفهمد که چند ساعت دیگر وارد چه عالم با عظمتی ميشود، دنیا برایش جز یک رحم بسیار کوچک نیست. پس با این دید انسان ميتواند انتخاب ارتباط افکار و ارتباط صحیحی داشته باشد.
امیرالمومنین، علی(ع) ميفرمایند: «لا تجهل نفسک فانّ جاهل نفسه جاهل لکلّ شی؛2 نسبت به خودت جاهل نباش، چون کسی که خودش را نمیشناسد، هیچ چیز را نمیشناسد.» داستان زندگی بشر امروز همین است که با این همه پیشرفت علمی، در بدترین شرایط و وضعیّت روحی و جسمی و اقتصادی و فرهنگی قرار دارد؛ زیرا اساس پیشرفت علوم، مبتنی بر شناخت نفس انسان نیست.
اینکه حضرت تأکید ميکنند که شما به جای اینکه حجم زیادی عبادت کنید، بیشتر فکر کنید؛ یعنی خودت را بشناسی از کجا آمدهای، در کجا هستی و به کجا خواهی رفت. حضرت در فرمایش بند دیگری ميفرمایند: «من لم یعرف نفسه بعد ان سبیل النجاه و خبط فی الضلال و الجهالات؛3 هر کس خودش را نمیشناسد از راه نجات دور ميشود و در گمراهی و جهالتها قدم ميگذارد.» انسان اگر نداند برای چه زماني ميخواهد تصمیم بگیرد، تصمیمهایی که ميگیرد همه به ضررش ميشود؛ زیرا نگاه اشتباه به خود، تصمیم اشتباه به خود ميآورد. آن هم برای خود نیست؛ بلکه برای ناخود است؛ یعنی بخش طبیعی انسان ميباشد.
میزان غصّه، دلشوره، ترس و اضطرابهای انسان، به فاصلهاش با خود حقیقی مربوط است، هر چقدر فاصله با خود حقیقی کم شود، سطح اضطرابها، ناآرامیها و غصّهها کم ميشود. هر چقدر فاصله با خود حقیقی بیشتر ميشود، مشکلات بیشتر ميشود. این یک قاعده و فرمول بسیار مهم است. وقتی با خود حقیقی انس بگیریم محتاج عاطفه، توجّه، نگاه و محبّت کسی نیستیم؛ زیرا همة وابستگی انسان به خارج از خود به دليل، نشناختن خود حقیقی است؛ چون خود حقیقی انسان فوقالعادّه اهمّیت دارد که خداوند در این باره در قرآن ميفرماید: «همة آنچه که در آسمان و زمین است تسخیر شما کردم.» «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاًً؛4 همة آنچه در زمین است، برای شما خلق کردم.»
خود حقیقی آنقدر بزرگ است که ميفرماید: «آن موقع که با امام حسین(ع) صحبت ميکنید به کمتر از مقام امام حسین(ع) راضی نشوید.» «اسئله ان یبلغنی المقام المحمود لکم عندالله؛ به آن مقامی که تو داری ميخواهم برسم.» اگر انسان به خود چنین نگاهی داشته باشد دیگر تحقیرپذیر و غصّهدار نمیشود.
و بدبختیها، زودرنجیها، حسّاسیت و احساس پوچی برای این است که با خود حقیقی رابطه نداریم. هر چقدر با خود حقیقی رفیق شویم شادتر، خوش اخلاقتر و آرامتر ميشویم؛ اینکه ميفهمیم هر بار عصبانیّت، زودرنجی و ناراحتی، حجم زیادی فشار قبر برای ما ذخیره ميکند.
انسان وقتی از خود طبیعیاش فاصله ميگیرد و با خود حقیقیاش آشنا ميشود دَرِ خیرات و آرامش به رویش باز ميشود و چیزی که خیلی سخت است برای او آسان ميگردد. اگر انسان از کسی تنفّر و کینه دارد به این علّت است که از خود فاصله گرفته است. پيامبر(ص) ميفرمایند: «كُلَّمَا ازْدَادَ الْعَبْدُ إِيمَاناً ازْدَادَ حُبّاً لِلنِّسَاء؛5 هر چه ايمان بندهاي افزايش يابد، علاقه و محبّت وي هم، نسبت به زنان (خود) افزايش مييابد.» انسان زمانی ميتواند به دیگران محبّت بورزد بدون اینکه نیازمند عاطفة کسی باشد که با خود حقیقی پیوند برقرار کند تا انسان اسیر خود طبیعی است نمیتواند حقیقتاً کسی را دوست داشته باشد. اگر هم کسی را دوست بدارد، طبیعی است؛ یعنی برای خود ميخواهد که خودخواهانه است؛ زیرا خودش را نمیشناسد و با خودش قهر است. اگر من با خانوادة آسمانیام آشتی کنم این خانواده بسیار مرا سرشار از محبّت و عاطفه ميکنند که دیگر محتاج کسی نیستم.
از مهرت ای خورشید جان
چون ذرّهام هر سو روان
مجذوب حسن دیگران
ای ماه خوبان نیستم
حضرت علی(ع) ميفرمایند: «من شغل نفسه بغیر نفسه تحیر فی الظلمات و ارتکب هلکات؛6 کسی که خودش را به غیر خود مشغول کند، در ظلمات و تاریکیها متحیّر ميمان .» و دائماً مرتکب کارهای خطرناک و بدبختیها و هلاکتها است. بنابراين انسان باید از هر چه که تعلّق دارد و موجب غفلت او ميشود، فاصله بگیرد تا با خانوادة آسمانیاش آشتی کند.
«و الحمدلله رب العالمين»
پينوشتها:
1. تميمي آمدي، عبدالواحد، تصنيف غررالحكم و درر الكلم، ص 52.
2. تصنيف غرر الحكم و دررالكلم، ص 223.
3. همان، ص 233.
4. سورة بقره (2)، آية 29.
5. النوادر راوندي، ص 13.
6. الطرائف الحكم يا اندرزهاي ممتاز، ج 2، ص 58.
نظرات شما عزیزان: